رفتار والدين چه تاثيري بر تربيت کودکان مي گذارد؟
رفتار والدين چه تاثيري بر تربيت کودکان مي گذارد؟
رفتار والدين چه تاثيري بر تربيت کودکان مي گذارد؟
نويسنده: دکتر مسعود غفاري-روان شناس
درختي در ميان خاک خانواده
نگاهي به وضعيت تاثير پذيري فرزند در خانواده
عادت هايي که کودک در خانه خود به دست مي آورد، ممکن است درست و خردمندانه باشد و گاهي ممکن است اين عادت، بازدارنده سازگاري و ارتباطات درست و سالم او در آينده بشود. خانواده در شکل گيري خواست ها، انديشه ها و باورهاي کودکان و نيز شيوه برخورد آنها با ديگران بسيار اثرگذار است. ديدگاه پدر و مادر به بهداشت، آموزش، تربيت و به زندگي همگاني در شيوه پرورش کودک موثر است. خانه محلي است که کودک در آن امور مختلف را فرا مي گيرد. گاهي والدين آگاهانه چيزهايي را به کودکان مي آموزند اما در بيشتر موارد کودک از شيوه رفتار والدين چيزهايي را فرا مي گيرد که خود آن متوجه آن نيستند. کودک در خانه تجربيات فراواني به دست مي آورد. و با ميانجي گري اين محيط کوچک است که با دنياي بيرون از خانه آشنا مي شود. با کودکان ديگر و بزرگسالاني که به مناسبتي در خانه رفت و آمد دارند، تماس پيدا مي کند. طرز معاشرت با ديگران را کودک از درون خانه مي آموزد. در اين محيط است که اخلاق، آرمان ها، راه زندگي و فلسفه اجتماعي در ذهنش شکل مي گيرد و کودک در اثر تماس با ديگران به تدريج اين گونه امور را تکميل مي کند.
پدرها و مادرها مي خواهند طرز غذا خوردن، لباس پوشيدن، شست و شو و کارهايي مانند اين ها را به کودک بياموزند. زماني کودک اين گونه امور را فرا مي گيرد که آماده براي فهم آنها باشد. براي نمونه کودک از ابتدا حتي در دو سال آغازين زندگي توانايي کنترل ادرار خود را ندارد. اگر والدين بخواهند اين امر را پيش از اينکه کودک آماده باشد به او بياموزند، تلاش آنها بي نتيجه خواهد ماند، و کودک را ناراحت مي سازد. چنانچه در بالا گفته شد، کودک همراه اين اموري که والدين با آگاهي مي خواهند به وي آموزش دهند چيزهاي ديگري را نيز که مورد توجه والدين نيست فرا مي گيرد. مثلا کودک متوجه مي شود که، مادر در واقع غذا دادن به وي يا آموزش شيوه غذا خوردن، شور و هيجان خاصي از خود ظاهر مي سازد.
بنابراين نه تنها طرز غذا خوردن را مي آموزد بلکه ياد مي گيرد که کارها را با همان شور و هيجان فرا گرفته از مادرش انجام دهد. گاهي نيز کودک مي بيند، مادرش کارها را با خونسردي يا بي علاقگي انجام مي دهد. نظم و انضباطي که در کارهاي مادر ديده مي شود يا بالعکس بي نظمي کارهاي او، نظر کودک را جلب مي کند. کودک از مشاهده رفتار مادر ياد مي گيرد که جدي و خونگرم باشد يا با سهل انگاري و خونسردي با کارها روبه رو شود. بيشتر تظاهرات عاطفي را کودک از والدين خود فرا مي گيرد. مادر يا پدر ضمن اعمال و رفتار خويش، افکار و عقايد، طرز برخورد و تمايلات و ميزان هاي اخلاقي و اجتماعي خود را در مقابل کودک آشکار مي سازد. کودک علاوه بر اينکه از مشاهده رفتار والدين به تدريج آنها را مي شناسد، راه و رسم زندگي را نيز با تقليد از رفتار آنها فرا مي گيرد.
کودکان مانند بيشتر بزگسالان خيلي زود امور را تعميم مي دهند. وقتي کودک، رفتاري را از پدر يا مادر خود مشاهده کرد، تصور مي کند که ديگر پدر و مادرها نيز همين گونه رفتار مي کنند. چنانچه اگر پدرش هميشه با خشونت رفتار کند يا با مادرش دعوا و مشاجره داشته باشد به نظر او همه مردها يا همه پدرها و مادرها همين گونه رفتار مي کنند. کودک آنچه را درباره پدر و مادر خود درک مي کند، نسبت به ديگران تعميم مي دهد. به گونه اي که شيوه برخورد والدين با يکديگر و با فرزندان و ديگران در شيوه داوري فرزند او درباره ديگران موثر واقع مي شود.
يکي از نيازهاي بنيادين رواني افراد، برخورداري از توجه ديگران به آنهاست. کودکي که در سال هاي نخست زندگي، از توجه پدر و مادر محروم باشد، در خانه احساس ناامني مي کند. از زندگي لذت نمي برد، اغلب سرد و خشک و نسبت به ديگران بي مهر است و کمتر مقيد به اصول و قوانين اخلاقي است. بر عکس کودکي که از توجه سرشار پدر و مادر برخوردار گردد، توان سازگاري بيشتري داشته، احساس تمرکز و آرامش بيشتري مي کند. اعتماد به خويشتن در او بالا خواهد بود، با مهر است و در اين صورت کمتر احساس ناراحتي مي نمايد. توجه درست و به جاي پدر و مادر به فرزند، کاري ضروري و بسيار لازم است، پدر و مادراني که خود از مهرورزي پدر و مادرشان ناکام مانده اند، اغلب به فرزندان خويش بي مهر و به فرزندان خود بي علاقگي نشان مي دهند.
گاهي بي مهري والدين به بچه ها معلول ناآشنايي آنها به نيازهاي رواني کودکان است. چنان چه در بالا گفته شد، بچه هايي که از توجه والدين ناکام بمانند، بيشتر ناآرام، ناراحت و ناسازگار هستند. والدين به روش هاي مختلف ممکن است ، بچه ها را مورد بي مهري قرار دهند. و آنها را به اصطلاح طرد کنند. گاهي بي مهري پدر و مادر به فرزند در رفتار خشونت آميز آنها ديده مي شود. گاهي نيز پدر و مادرها براي اينکه از بچه خود کناره گيري کنند، او را با اسباب بازي سرگرم مي کنند و از اين راه بي مهري خود را به او نمايان مي سازند. بعضي از پدر و مادرها از بچه هاي خود بسيار خوب نگهداري مي کنند. به موقع به آنها غذا مي دهند و آنها را تميز نگه مي دارند اما در رفتار آنها بي حوصلگي ديده مي شود. همين رفتار ممکن است دال بر بي مهري آنها به فرزندان باشد. گاهي بي مهري والدين به صورت بهانه جويي از بچه ها يا تاييد نکردن کارهاي درست آنها ظاهر مي شود. واکنش بچه ها نيز در برابر بي مهري والدين، به صورت هاي گوناگون آشکار مي گردد. گاهي بچه هاي "مطرود" يا ناکام از محبت والدين، دچار بيماري هاي "روان تني" مي شوند. اين بيماري ها نشانه هاي بدني دارد اما منشا آنها رواني است. پيدايش پاره اي از "آلرژي ها" در ميان بچه ها معلول همين پديده است. بچه هايي که دچار "تب يونجه اي" ناراحتي هاي پوستي يا "اگزما" مي شوند، اغلب از طرف پدر و مادر طرد شده ، يا مدتي از آنها دور بوده اند. گاهي اين دسته از بچه ها سرکش و پرخاش جو بار مي آيند، و يا با انجام دادن کارهاي نادرست احساس بدي به آنها دست نمي دهد، به زندگي بدبين هستند و ديگران را دشمن خود فرض کرده به کارهاي آنها هميشه اعتراض مي کنند. در پاره اي موارد بچه هاي "کنار گذاشته شده" يا محروم از محبت پدر و مادرها، حالت تسليم به خود مي گيرند. رفتار زننده والدين را تحمل مي کنند و به جاي اعتراض با روي خوش در برابر کارهاي آنها واکنش نشان مي دهند و از اين راه کوشش مي کنند، محبت آنها را به طرف خود جلب نمايند. بعضي از بچه ها خود را تسليم تخيلات مي سازند، و از برخورد با جهان واقع خودداري مي کنند. بچه هايي که باهوش هستند و بي مهري پدر و مادر را احساس مي کنند، اغلب خود را به ناداني مي زنند. گاهي بي مهري والدين به بچه ها به صورت مراقبت هاي زياد جلوه گر مي شود. بچه هايي که بيش از حد تحت مراقبت پدر و مادر قرار دارند، مانند بچه هاي مطرود دچار ناراحتي مي شوند. مراقبت هاي بيش از اندازه پدر و مادرها نتيجه عوامل ويژه اي است. گاهي والدين فرزند قبلي خود را از دست داده اند و در نتيجه بيش از اندازه از فرزند فعلي خود مراقبت مي کنند. مادر و پدري ممکن است، براي چند سال بچه دار نشده باشند و همين امر سبب شود که فرزند تازه خود را زياد تحت مراقبت قرار دهند. گاهي پدر و مادر نمي توانند نياز عاطفي يکديگر را تامين کنند، بر اين اساس بچه را مرکز عواطف و احساسات خود قرار مي دهند. زني که از توجه و محبت شوهر محروم است، فرزند خود را جانشين شوهر مي کند و به او بيش از حد مهر مي ورزد. گاهي علاقه شديد مادر به فرزند دليل بر تنفر او از فرزندش است. اين مادر براي اينکه تنفر خود را از فرزندش پنهان نگه دارد و از ترس اينکه مبادا ديگران متوجه اين تنفر شوند، بيشتر فرزندش را مورد محبت ظاهري قرار مي دهد.
مراقبت زياد از بچه و محبت بي مورد به او مانع رشد طبيعي وي خواهد شد. کودکي که مورد محبت بيش از حد پدر و مادر است، وقت خود را با ايشان به سر مي برد و نمي تواند با بچه هاي هم سن خود نشست و برخاست کند، در نتيجه رشد اجتماعي او عقب مي افتد. مراقبت بيش از حد بچه ها، سبب مي شود که والدين در کارهاي او بيش از حد دخالت کنند و مانع از اين شوند که مستقلا کارهاي خود را انجام دهد. بچه در اين موارد به صورت برده در مي آيد و هميشه منتظر دستور پدر و مادر است و شيوه انديشه و داوري و ميزان هاي اخلاقي و اجتماعي او پيروي از چيرهايي است که پدر و مادر به او مي گويند. واکنش بچه ها در برابر مراقبت شديد والدين نيز به صورت هاي مختلف ديده مي شود. گاهي بچه ها در اثر مراقبت شديد، در مقابل والدين حالت اطاعت و تسليم به خود مي گيرند و استقلال خود را از دست مي دهند. زماني در مقابل آنها حالت طغيان و سرکشي مي گيرند. اين دسته از بچه ها معمولا نمي توانند با بچه هاي ديگر سازگار شوند. بعضي از اين بچه ها کمرو و خجول از آب در مي آيند. و در بعضي موارد از طرف گروه هم سن خود طرد مي شوند. زيرا آشنا به مهارت هاي اجتماعي هم سان با آنها نيستند. و گاهي نيز اين بچه ها در کار تحصيل پيشرفت هاي خوبي دارند، زيرا مراقبت والدين از آنها سبب پيشرفت معلومات آنها مي شود. معلمان در ارتباط با اين گونه بچه ها بايد احتياط بيشتري نشان دهند. چنين بچه هايي اين درخواست را دارند که آموزگار مانند پدر و مادر، آنها را مورد محبت شديد قرار دهد. از اين رو، آموزگاران بايد توجه بيشتري به اين بچه ها کننده و بدون اينکه ديگران از آن آگاه شوند، آنها را در نظر بگيرند.
معمولا والدين درخواست ويژه اي از فرزندان خود دارند. گاهي اين انتظارات با واقع بيني همراه است و اختلالي در رفتار بچه به وجود نمي آورد و به عنوان محرک، بچه ها را به فعاليت وا مي دارد. بحث ما، در اينجا بيشتر مربوط به انتظاراتي است که والدين بدون توجه به توانايي ها، گرايش و هوش فرزندان خود بر آنها تحميل مي کنند. پدر و مادري که ميل دارند فرزند آنها موسيقي دان يا نقاش شود؛ يا از لحاظ علمي به جايگاه بزرگي دست پيدا کند، به نظر آنها براي نيل به اين منظور، بايد فرزند آنها بيشتر وقت خود را صرف تمرين موسيقي يا نقاشي يا مطالعه کتاب کند. آنها به فرزندشان اجازه نمي دهند تا با دوستان هم سن خود به سر برده؛ يا بازي کنند. بيشتر آنچه پدر و مادرها از فرزندان خود درخواست دارند، بيش از استعداد و توان آنهاست و هنگامي که مي بينند، فرزندانشان نمي توانند مطابق انتظارات آنها عمل کنند، آنها را مورد بي مهري يا سرزنش قرار مي دهند. گاهي پدر و مادر ميل دارند، فرزند آنها مانند فرزند همسايه يا فرزند فلان دوست يا آشنا در رشته معيني پيشرفت کند. در اين جهت آنها توجهي به اختلاف ميان استعداد و ذوق و تمايل و در نهايت تفاوت هاي فردي اين دو ندارند. همين قدر که احساس کردند بچه آنها نمي تواند مانند بچه همسايه در رشته معين پيشرفت نمايد، او را سرزنش مي کنند. گاهي والدين انتظار دارند، فرزندان آنها زود ازدواج کنند. اين درخواست باعث مي شود که تا حدي بچه ها را از تحصيل باز دارند و مانع پيشرفت و رشد آنها شوند. معمولا انتظارات والدين و اصرار آنها در انجام دادن کارهايي که بيشتر از استعداد و توان بچه هاست، سبب بروز واکنش سخت از سوي آنها مي شود.
درخواست هاي پدر و مادرها نيز وابسته به عامل هاي ويژه اي است. گاهي پدر و مادر آرزوها يا هدف هاي خاصي داشته اند که نتوانسته اند به آرزوهاي خود برسند؛ يا به هدف هاي خود دست يابند، بنابراين ميل دارند که فرزند آنها همين آرزو يا هدف را دنبال کند و به آن دست يابد. پاره اي از پدر و مادرها پس از اينکه بچه دار شدند، مي خواهند، فرزند آنان طمع و پيرو آنها باشد و از دستورهاي آنها پيروي کند بر اين اساس خواست هاي خود را به فرزندشان تحميل و به جاي فرزندان والدين آنها هستند که هدف فرزندشان را مشخص مي کنند. پدر و مادري که احساس ضعف و بي لياقتي مي کنند، يا خود را در مقابل برادران و خواهران خود، کوچک مي بينند و نمي توانند، آنچه را ايشان انجام مي دهند انجام دهند هنگامي که بچه دار شدند، ميل دارند، فرزند ايشان بتواند، به جبران ضعف آنها بپردازد. و از برادر يا خواهر آنها جلو بيفتد؛ يا کاري کند که همه به لياقت و کارداني او اعتراف کنند. براي نمونه ميل دارند بچه آنها هنرمندي نامدار، دانشمند يا سياستمدار بزرگي شود؛ تا موفقيت فرزندانشان، موقعيت اجتماعي آنها را نيز بالا ببرد.
منبع: هفته نامه موفقيت شماره 188
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}